نشاط و تفریح |ماجراجویی خانوادگی ما در «جنگل کارا»
تاریخ انتشار: ۶ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۲۸۱۵۹۹
گروه زندگی- سمیه دهقان زاده: این هفته در محل کار خیلی سر شلوغ بودم و لحظه شماری میکردم که آخر هفته بیاید، برنامهام را روی خواب و کباب و کتاب تنظیم کنم! وسط هایش هم به خانواده سری بزنم.حالا آخر هفته است و در راه رسیدن به خانه. چقدر دلم لک زده برای کمی خواب بیشتر. در را که باز میکنم بچه های خواهر و برادر با ذوق به سمتم می آیند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بچه ها دورهم نشستهاند به بازی، دارند «اسم - فامیل» بازی میکنند، وسطش داد و بی داد و جرزنی هم کم نیست ولی خب خندهشان غالب است. بابا و مامان هم که بعد از مدتها دورشان شلوغ است، همراه بچهها شدهاند. برادرم و داماد خانواده رفته اند خرید. باورم نمیشود اما انگار من هم میتوانم کمی برنامه خوابم را اجرا کنم!
چشم بهم نگذاشته، ساعتی میگذرد و با صدای چند ضربه کوتاه به در بیدار میشوم. مادر است. لبخند میزند و میگوید:« میدونم خیلی خسته شدی این چند روز. خواهرت و بقیه پیشنهاد دادن بریم «جنگل کارا» تو درکه، هم بچهها تا دلشون بخواد میتونن بالا و پایین بپرن، هم ما یه چشم مون به کوه و دار و درخت روشن شه. خیلی وقته دسته جمعی کوه نرفتیم. می یای دیگه؟»
دو پیازه خانوادگی
برایم جالب است که این بار بدون هماهنگی و راضی کردن تک تک اعضای خانواده یا حتی بدون اینکه تصمیم داشته باشم برنامه آخر هفته بریزم همه دور هم جمعاند و حالا آن ها هستند که مرا دعوت میکنند و دوست دارند همراهشان باشم. «بله» محکم و از سر رضایتی میگویم و لبخند میزنم.
از اتاق که بیرون میروم، میبینم مادر قابلمه پر از سیب زمینی آبپز را روی زیراندازی گذاشته و بچهها دورش نشستهاند به پوست کردن. تا به حال اینقدر هماهنگ و آرام ندیده بودم شان. کمی که میگذرد شستم خبردار میشود مادر برای دورهمی و طبیعت گردی فردا «دو پیازه» تدارک دیده و بچهها هم که عشق مادربزرگشانند، نشستهاند به کمک. کارشان که تمام میشود خواهرم پیاز داغ های تازه و ادویه را اضافه میکند، کار کوبیدن این ترکیب خوشمزه را هم برادرجان به عهده میگیرد.
پیش به سوی درکه و فراتر از آن
شب مان دور هم به خوشی زودتر از آنچه فکر میکنیم میگذرد و حالا صبح شده، ولی هنوز آفتاب نزده. مادر برای یکی یکی مان لقمه ای ارده شیره گرفته و دستمان میدهد. یاد بچگیهایم میافتم.چقدر خوش میگذشت. الان هم دور هم، همان قدر حس خوب دارم. ما بزرگترها کمی با خدا خلوت میکنیم و بچهها هم کفشهای ساق دار و بیشتر محکممان را مرتب میکنند.
حالا همه آماده رفتنیم. تنقلات و خوراکیها را هم من جمع کردهام که آمدنم خالی از لطف نباشد! فلاسک چای هم لحظه آخر برمیدارم. همگی سوار ماشین هایمان شده و راهی می شویم. بعد از مدتی به میدان درکه میرسیم.
در اطراف میدان هنوز جای پارک هست، بسی خوشحال میشویم. ماشین ها پارک و وسایل را بین خودمان تقسیم میکنیم. بابا چند تایی عصای کوهنوردی با خودش آورده و یکی یکی به دستمان میدهد. میگوید باید دستمان عمود باشد و کنار پهلو. اول عصا را به زمین بزنیم و بعد قدم برداریم.بعد از آن پسر خواهرم جمع مان میکند و به توفیق اجباری نرمش قبل از کوه میرسیم. من که همه قلنج هایم هم میشکند! حالا دیگر وقت حرکت است.
چه شد که «درکه»، شد «درکه»؟
از کوچه پس کوچه های سر میدان شروع میکنیم به حرکت، پاییز، رنگارنگی چشم نوازی را پاشیده روی دار و درخت های سر به فلک کشیده مسیر پای کوه.صدای پرندهها، جریان کم جان اما خوشایند آب در مسیر و هوای پاکی که جان میدهد، مهمان ریهمان شود.«چه خوب شد که آمدم» این را در در دل میگویم.
برادرزاده ام یکدفعه به سمت من برمی گردد و میگوید: عمه جون شمامیدونی اسم درکه از کجا اومده. من که میدانم سرش درد میکند برای تاریخچه درآوردن و خیلی هم دقیق است میگویم: یک چیزهایی شنیدهام، اما اگه تو بگی هم مسیر کوتاه می شه هم یه مطلب جدید یاد میگیریم، حالا بهمون میگی؟ او با جدیت خاصی جواب میدهد: بعضیها می گن «درکه» قبلا «درچه» به معنی دره کوچک بوده. چون اینجا هم تو دره قرار گرفته پس می تونه حرف شون درست باشه، ولی بعضیها میگن قدیمها این جا برای راه رفتن تو برف از یه کفش سنتی به اسم «درگ» استفاده میکردند، بعد کم کم اسمش تغییر کرده شده درکه.
پدرم که تا الان با دقت دارد گوش می دهد آفرین بلند بالایی نثارش می کند و می گوید: بابا جان، یه کتاب به انتخاب خودت پیش من داری.
کافه عمران یک استکان چای دبش
بیشتر از یک ساعت است که راه می رویم، مادرم خسته شده. مسیر پاکوب به سمت پلنگ چال را داریم پیش می رویم. من قدم هایم را کندتر و کوتاه تر میکنم و به همه خوراکی تعارف می کنم. کم کم کافه عمران را می بینیم. برادرم می گوید: خب خب، خانواده عزیزم، بیشتر راه رو اومدیم. حالا بیاین بریم تو کافه یه چای مهمون من. یه نفس هم تازه کنید و بعد راه بیافتیم به سمت جنگل.
وارد کافه می شویم محیطی زنده و پر از طراوت دارد و کافه داری خوش رو. همگی چای سفارش می دهیم و نفس مان که جا آمد از کافه به سمت چپ جاده پاکوب راه می افتیم. در راه همه ساکتیم و از فضا و صدای های طبیعت لذت می بریم یک ساعتی که راه می رویم. به تابلویی می رسیم که مسیر جنگل کارارا نشانمان می دهد.
کمی خسته شده ایم و دور و برمان هم خلوت است. یک دفه بابا می زند زیر آواز و ما هم بدون هماهنگی همراهی اش می کنیم. کیفمان کوک می شود و کمی شیب ها به نظرمان ملایم تر می آید.
این جنگل دوست داشتنی
همین طور که قدم می زنیم بالاخره چشم مان به درخت های سر به فلک کشیده و جنگل سبز و نارنجی و قرمز، روشن می شود. برگ ها پای درخت ها ریخته است. بچه ها که تا الان جان نداشتند حرف بزنند ذوق زده به سمت برگ ها می روند و آن ها روی سرشان می ریزند و شادی می کنند.
چند اسب، تعدادی چادر مسافرتی، چند نفری خانواده و یک عده کوهنورد هم در اطرافمان می بینیم. ما خانم ها به سمت چشمه می رویم و بطری های خالی مان را پر از آب می کنیم. یک گروه کوهنوردی خانم به سمت مامی آیند. خدا قوتی بینمان رد و بدل می شود وقتی روی خوش ما را که می بینند. در حین پر کردن بطری هایشان از آب چشمه. خانمی که به نظر می رسد مسئول گروه است می پرسد: خانوادگی آمده اید: وقتی جواب مثبت ما را می شنود، لبخند می زند و می گوید: «احسنت به شما خانواده کوهنورد، اینجا ارتفاعش دو هزار متره. شما که از درکه اومدین بالا یعنی 300 متر ارتفاع گرفتید، ان شالله بعدا می تونین هی ارتفاع تون رو برای استراحت و موندن بیشتر کنید. ولی اگه خواستید زمستون بیاین حتما با بلدراه بیاین و ابزار مناسب هم داشته باشید.»او ادامه می دهد:«ما هم برای تمرین از بام سعادت آباد رفته بودیم قله چین کلاغ، الان داریم از دره برمی گردیم پایین.»
یکی دیگر از خانم ها میوه ای کوهی تعارفمان می کند و بعد هم خداحافظی میکنند و می روند.
مردها، زیرانداز را روی زمینی سفت و خشک پهن کرده اندو ما هم سفره را می چینیم. بچه ها یکی یکی پیدایشان می شودو شروع می کنیم به خوراکی خوردن. هر کسی حرفی دارد برای گفتن. براردم میگوید: اگه شد بریم آبشار اینجا هم ببینیم. داماد و پدر هم به فکر گیاه های کوهی اینجاهستند و من هم فکرم پیش عکاس قدیمی راه درکه مانده، همان که عکس های سیاه و سفید فوری می اندازد.
مامان یکی یکی استکان چای دستمان می دهد و می گوید: «اگه یه کم عین من سریع راه بیاین و زود خسته نشید به همه کارامون می رسیم،»
بهتون قول می دم. از لحن طنز و روحیه سپاسگزاری مادر خونم به جوش می آید و سرش را در آغوش می گیرم و می بوسم.
کمی که می گذرد و مادر و پدر عکس هایشان را از نوه ها میگیرند. کم کم جمع میکنیم و از دره به سمت پایین می آییم. نرم نرم راه می آییم. نه به آبشار دیدن می رسیم نه عکاس قدیمی را می بینیم اماچه اهمیت دارد مهم این است که خوش گذشته آن هم در کنار هم. خوشحالم که خواب و کتاب و کباب را از برنامه ام کنار گذاشته ام.
بابا پیشنهاد می دهد نمازمان را در مسجد میدان درکه بخوانیم همه استقبال می کنیم و کوهپیمایی و جنگل نوردیمان با شکرگزاری از خدا تمام می شود.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: سرگرمی خانوادگی درکه جنگل کارا آخر هفته یکی یکی بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۲۸۱۵۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نگاهی به تغییرات جدید در جامعه ژاپن با محوریت خانوادههای ژاپنی
خبرگزاری مهر _گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: ارتباطات دانشگاهها در سراسر جهان، راهی است برای آشنایی دقیق و علمی با قوانین و فرهنگها و موضوعات مبتلابه مردم در سرزمینهای دیگر؛ و گاهی همین ارتباطات باعث شکوفایی و دریافت اهمیت یا ایدههای جدید برای حل موضوعات غالباً مشترک زندگی انسان میشود. روز شنبه هشتم اردیبهشت ماه به همت گروه زبانها و ادبیات آسیای شرقی، نشستی با عنوان نگاهی به تغییرات جدید در جامعه ژاپن با محوریت خانوادههای ژاپنی در دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه تهران برگزار شد که سخنران آن خانم دکتر توکویو موریتا، دانشیار دانشگاه کاگوشیما بود؛ این سخنرانی به زبان فارسی انجام شد.
صرف نظر از عنوان طولانی این نشست، میتوان کلید واژه بحث را هویت فردی زنان در مقابل هویت اجتماعی و قانونی در جامعه ژاپن دانست، به طور خلاصه اینکه نام چقدر اهمیت دارد. در فرهنگ ما اهمیت نام بسیار زیاد است، به طوری که در شاهنامه میبینیم پهلوانی مانند بهرام برای آنکه نامش _که بر دسته تازیانه حک شده_ به دست دشمن نیفتد جانش را فدا میکند. زنان و مردان هرکدام به نام خود شناخته شده و هویت فردی خود را در عین داشتن تعلقات اجتماعی و خانوادگی حفظ میکنند.
خانم موریتا که فارسی را به شیرینی صحبت میکرد، سخن خود را با نام و نام خانوادگی خود آغاز کرد، جایی که علیرغم ساده به نظر آمدن محل اختلاف بود. در قوانین ژاپن، خانواده محور همه چیز است و تعاریف قانونی ذیل این عنوان شکل میگیرد، طبق قانون همه افراد یک خانواده باید یک نام خانوادگی داشته باشند. به صورت سنتی، هر زن پس از ازدواج با نام خانوادگی همسر شناخته میشود؛ و این نام خانوادگی جدید به این معناست که نام او از برگه هویتی خانواده پدری حذف میشود و به جایش ردیفی با عنوان X نوشته میشود. سپس برگه هویتی جدید _با ستونی برای مرد و ستونی برای زن و ستونی برای فرزند یا فرزندان_ صادر میشود. به این ترتیب تمامی مبادلات بانکی یا کارتهای هویتی مثل گواهینامه رانندگی، مسائل مربوط به تأمین اجتماعی و اشتغال و بازنشستگی و کارهای قانونی او باید با نام جدید صورت بپذیرد. به این صورت نام خانم موریتا پس از ازدواج با آقای یونِدا از Tokoyo MORITA تبدیل به Tokoyo YONEDA شده بود. در صورت جدایی زن و شوهر، این نام دوباره به حالت قبل برگشته و همه مدارک باید تغییر کند؛ و برای عوض کردن آنها باید مبلغ ۲,۲۵۰ ین (معادل ۵۰۰ دلار) پرداخت شود. نرخ طلاق در جامعه ژاپن ۳۰ درصد است.
به گفته خانم موریتا در سال ۱۹۹۵ میلادی لایحهای به مجلس ژاپن ارائه شده برای اینکه زنان بتوانند نام خانوادگی خود را انتخاب کنند و در کارهای قانونی از همان نام استفاده کنند، اما با وجود گذشت ۲۹ سال هنوز به نتیجه نرسیده است. زنان میتوانند با درخواست از محل کار یا کارفرما و توافق به صورت مشروط از نام خانوادگی خود که به آن شناخته و با آن بزرگ شده اند استفاده کنند، اما در مورد کارهای بانکی و امور مالی باید از نام خانوادگی شوهر که در قانون به آن شناخته میشوند استفاده کنند.
او در ادامه افزود در گذشته و تا قبل از جنگ جهانی دوم سیستم خانوادگی ژاپن به این صورت بود که پدر مسئولیت تصمیم گیری همه چیز را داشت، حتی ازدواج دخترانش. اما بعد از ۱۹۴۷ و تغییر قانون دختران بعد از سن ۱۸ سالگی میتوانستند خودشان برای ازدواج خود تصمیم بگیرند. هرچند واحد خانواده همچنان به صورت جدولی باقی بود و افراد به صورت جداگانه و فردی شناسنامه ندارند. این سیستم هنوز در چین و ژاپن و تایوان برقرار است. این تغییر نقش تا دهه ۱۹۹۰ به سیستم سرمایه داری و اقتصاد ژاپن بسیار کمک کرد، چرا که به این ترتیب زنان میتوانستند پس از ازدواج به کار بیرون خانه ادامه بدهند. تا قبل از آن مردان در بخش عمومی و بیرون خانه کار میکردند و نقش زنان در بخش خصوصی خانواده در کنار پدربزرگ و مادربزرگ و فرزندان تعریف میشد، چنانچه به گفته ایشان برنامههای تلویزیونی سالها در حال پخش است که خانواده ایده آل ژاپنی را نمایش میدهد: پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و دو یا سه فرزند. و این برنامه سالهاست با همین صورت در حال پخش است و بر عکس جامعه ژاپن تغییری نکرده است.
به گفته خانم موریتا قبل از جنگ جهانی دوم ۳۰ درصد از زنان ژاپنی بیرون خانه کار میکردند، اما امروز این رقم به ۷۰ درصد رسیده است. ۲۸ درصد مردان ژاپنی هرگز ازدواج نمیکنند، این رقم در مورد زنان ۱۷ درصد است. اما در مورد کسانی که در مشاغل رسمی شاغلند این نسبت معکوس میشود، به این ترتیب که ۲۴ درصد زنان و ۱۹ درصد مردان تا پایان عمر مجرد میمانند، در واقع زنان تمایلی به ازدواج با مردانی که حقوق کمتری میگیرند ندارند. چون قوانین مالی خانواده محور است، زنان و مردانی که تک نفره زندگی کرده و ازدواج نمیکنند برای مسائل تأمین اجتماعی و بازنشستگی دچار مشکل میشوند. نداشتن هویت فردی قانونی و تعریف هر فرد ذیل عنوان خانواده مشکلاتی به وجود میآورد، به عنوان نمونه سابقاً بیمه سلامت برای خانواده به صورت دفترچه بوده و در صورتی که دو نفر از اعضای خانواده همزمان نیاز به بستری در بیمارستان یا کارهای درمانی پیدا میکردند دچار مشکل میشدند؛ که برای حل این مشکلات امروز برای هر نفر یک کارت بیمه سلامت صادر میشود.
تغییر الگوی زندگی خانوادگی و اشتغال بیشتر زنان بیرون از خانه، اهمیت مسئله هویت فردی برای زنان را بیشتر نشان میدهد؛ بسیاری از زنانی که در سمتهای دانشگاهی کار میکنند و دارای تالیفات و مقالههایی هستند، نسبت به این تغییر نام معترض اند؛ چراکه به نام خانوادگی خود شناخته شده اند و در صورت تغییر این نام تمامی فعالیتهای علمی و شغلی شأن تحت تأثیر قرار میگیرد. الگوی مالی خانواده از حالتی که مرد عهده دار همه هزینهها باشد به حالتی تغییر کرده که زن و مرد شاغل پس از ازدواج حساب مشترکی برای خانواده دارند، و باقی حقوق در اختیار خودشان باقی میماند.
در پایان نشست چند نفر از حاضران و دانشجویان پرسشهایی مطرح کردند، خانم موریتا در پاسخ اولین سوال که از آمار زنان معترض و فعالیت آنان و راه قانونی برای بیان این اعتراض بود گفت مجلس ژاپن هر سال نظرسنجی می کرده و نتایج امسال این نظرسنجی نشان میدهد که ۷۰ درصد زنان ژاپنی درخواست حفظ نام خانوادگی خود پس از ازدواج را دارند. هرچند به لحاظ اجتماعی اگر زنی درخواست این را داشته باشد که نام خانوادگی خود را حفظ کند، والدین شوهر ناراحت میشوند؛ اما موردی بوده که زن شکایتی در دادگاه مطرح کرده و درخواست کرده که برای خود نام خانوادگی پدربزرگ و مادربزرگ مادری خود را انتخاب کند تا نامشان از میان نرود.
وی در پاسخ این پرسش که آیا شده تا به حال مردی نام خانوادگی خود را تغییر دهد؟ گفت در ۹۵ درصد موارد از نام خانوادگی شوهر استفاده میشود، در ۵ درصد موارد و در صورتی که خانواده زن نامدار و بزرگ و اصطلاحاً جزو اشراف باشند، شوهر نام خود را به نام خانوادگی زن تغییر میدهد.
کد خبر 6094260 طاهره تهرانی